حکایتی در حالات شیخ بهایی و سید میرداماد
سید محمد باختر خوانساری در کتاب روضات الجنات در ترجمه آقا میر محمد باقر داماد(متوفی بسال 1041هجری قمری)نقل نموده که روزی جناب سید جلیل(داماد) با شیخنا الاجل(محمد)البهائی(متوفی 1031 هجری قمری) در موکب شاه عباس(صفوی)(وفات 1038 هجری قمری)به شکارگاه رفته بودند سید(داماد)بسیار سمین(1)بود اسب او،او را با کمال طمانینه(2)و وقار حرکت میداد و شیخ (بهائی) لاغر بود و اسبش همیشه در جولان و حرکت بود شاه خواست الفت و صداقت آن دو بزرگوار را مشاهده کند نزد سید آمده و گفت ملاحضه نما عالم نباید اسبش را این قسم براند که باعث خفت و سبکی او گردد سید فرمودند چنین است که میفرمایی ولی اسب شیخ حق دارد چه آنکه قلق و اضطراب او بواسطه این است که تاب تحمل بار علم را که شیخ حامل اوست ندارد پس بنزد شیخ بهائی آمده عرضه داشت که نباید عالم سیمین باشد بنحوی که اسب او از کشیدن جثه اش عاجز باشد مثل سید داماد شیخ فرمودند که بلی چنین است ولی سکونت و آرامی اسب سید نه به واسطه سنگینی جثه سید است بلکه بواسطه کثرت بار علم است که سید او را حامل است لذا اسبش از سنگینی آن بار نمی تواند قلق نماید شاه عباس فی الفور از اسب پیاده شده و سجده شکر نمود که در عهد او دو عالم جلیل این گونه مصادقت و مواخات با همدیگر دارند (3)
______________________________________________________________________________
1) سمین بمعنای فربه و چاق
2) طمانینه بمعنای آرامش خاطر و راحتی
3) گنجینه حکایات_ شیخ سعید مزرعه