اين ماجرا مربوط به يک اتومبيل سرخ رنگ،براق و شيک است که در مرگ
بسياري نقش داشته است اين اتومبيل زماني که دو تن از اعضاي خانواده
سلطنتي اتريش را به سوي سرنوشت غم انگيزشان مي برد کمتر از 2000
کيلومتر راه را پيموده بود اين اتومبيل که گنجايش شش مسافر را داشت
بطور اختصاصي براي خانواده سلطنتي ساخته شده بود تا در زمان ديدار
از شهر سارايوو(پايتخت فعلي کشور بوسني
) مورد استفاده قرار گيرد. روز يكشنبه 28 ژوئن سال 1914( 7/4/1293
شمسي) بود و
اوضاع سياسي قاره اروپا بسيار وخيم و در حال انفجار بود. تنها يک
جرقه لازم بود تا به بهانه اي جنگ خونيني به راه بيافتد. در اين
روز آرچ دوک فرانتس(1863_1914)
وليعهد اتريش و همسرش دوشس هوئنبورگ
سوار اين اتومبيل قرمزروباز شدند تا در شهر سارايوو گردش کنند. اما
پس از درگيري با يک سري حوادث هرگز به قصر سلطنتي باز نگشتند.
ماجرا از اين قرار بود که در حين گردش در خيابانهاي شهر ناگهان
بمبي به طرف اتومبيل پرتاب شد و با بدنه آن اصابت کرد اما منفجر
نشد و دوباره به وسط خيابان برگشت و سپس منفجر شد. بر اثر اين
انفجار چهار تن از اعضاي گارد سلطنتي که سوار بر اسب در پشت
اتومبيل حرکت مي کردند مجروح شدند. بعد از اين واقعه زوج سلطنتي به
همراه راننده اتومبيل محل حادثه را ترک گفتند و به سوي عامل نا
معلوم ديگري که سرنوشت غم انگيز آنان را رغم زد رهسپار شدند.
راننده آنان که با خيابانهاي شهر آشنايي کامل داشت ناگهان مسير خود
را تغيير داد و وارد يک خيابان بن بست شد. دراين حال يک جوان که
تپانچه اي در دست داشت از در يکي از خانه ها خارج شد و روي گلگير
اتومبيل پريد و با شليک چند گلوله پي در پي به زندگي دوک ودوشس
اتريش پايان داد. پس از اين حادثه گارد محافظت از راه رسيدند و
توانستند قاتل را به سزاي عملش برسانند. قتل اين زوج سلطنتي جرقه
اي بود که آتش سوزان جنگ جهاني اول را که باعث کشته شدن بيست
ميليون نفر در دنيا شد روشن کرد. در وراي اين تحولات ناگهاني و
عمده اتومبيل سرخ رنگ همچنان به اعمال شيطاني خود ادامه داد وهمه
کساني ر اکه به نحوي با او ارتباط پيدا کردند به سرنوشت شومي مبتلا
کرد. تنها يک هفته پس از آنکه آتش جنگ سراسر اروپا را فرا گرفت
ژنرال پوتيورک
فرمانده لشکر پنجم اتريش خانه فرماندار شهر سارايوو را مصادره کرد
و بدين ترتيب مالکيت اتومبيل نفرين شده به وي تعلق گرفت اما اين
پيروزي چندان نپائيد . تنها بيست و يک روز بعد از آن متحمل شکست
مفتضحانه اي در واليئوو
شد و مقام فرماندهي خود را از دست داد و به وين فرستاده شد و
بالاخره مبتلا به جنون شد و بافلاکت و فقر در يک نوانخانه از دنيا
رفت. پس از آن اتومبيل سرخ رنگ به مالکيت يک سروان اتريشي که از
کارمندان پوتيورک بيچاره بود درآمد. روزها که سروان با سرعت
زيادي رانندگي مي کرد.دو تن از روستائيان را زير گرفت و کشت و بعد
به درختي در حاشيه جاده تصادف کرد وخودش نيز کشته شد. اين اتومبيل
تنها 9 روز به صاحب خود وفا کرد. پس از متارکه جنگ اتومبيل بدست
فرماندار جديد يوگسلاوي افتاد . بنا بدستور وي اتومبيل تعمير و
تزئين شد . پس از تصاحب اين اتومبيل فرماندار ظرف چهار بار دچار
حادثه شد و در مرتبه آخر دست راست خود را از دست داد. فرماندار
دستور داد تا اين اتومبيل شوم را نابود کنند. اما در همان زمان
تقدير چنين بود که شخصي بنام دکتر سرکيس
که به اين حرفه اعتقادي نداشت و آنها را جدي نمي گرفت اتومبيل را
به بهاي اندکي خريداري کرد، دکتر چون قادر به استخدام راننده خصوصي
نبود بنا براين تصميم گرفت که خودش رانندگي اتومبيل ر ا به عهده
بگيرد. شش ماه به خوبي و خوشي گذشت و حادثه اي پيش نيامد. به نظر
مي آمد که شايعه شوم بودن اتومبيل سخن بيهوده ايست که ساخته و
پرداخته تصورات مردم عامي است. اما يک روز صبح اتومبيل در حاليکه
واژگون شده بود در کنار جاده پيدا شد. جسد دکتر نيز که در هنگام
چپ شدن اتو مبيل زير آن مانده بود و به طرز فجيعي له شده بود در
کنار آن قرار داشت . بعد از اين حادثه دردناک بيوه دکتر اتومبيل
نفرين شده ر ابه يک جواهر فروش متمول فروخت. اين شخص نيز يکسال با
اين اتومبيل خوش بود .....تا اينکه بطور ناگهاني دست به خود کشي زد
. صاحب بعدي اتومبيل پزشک ديگري بود که پس از خريد اين اتومبيل
کارو بارش کساد شد زيرا بيمارانش از ترس اينکه مبادا نحوست اتومبيل
شوم گريبان آنها را نيز بگيرد از مراجعه به پزشک خودداري مي کردند.
بدين ترتيب پزشک مجبور شد تا اتومبيلش ر ا بفروشد. خريدار بعدي يک
راننده سوئيسي مسابقات اتومبيل راني بود که در يک مسابقه اتومبيل
راني در جاده دولوميت
با يک ديوار سنگي تصادف کرد و کشته شد. اين اتومبيل دوبار ه به
نزديکي شهر سارايوو برگشت و توسط يک کشاورز ثروتمند خريداري شد.
کشاورز آن را تعمير کرد . ماهها بدون هيچ پيش آمدي سوارش شد. اما
يکروز صبح اتومبيل ناگهان در وسط جاده خاموش شد. صاحب اتومبيل از
يک کشاورز رهگذر درخواست کرد تا اتومبيل را به پشت گاري اش ببندد و
آن را تا شهر يدک بکشد. تازه شروع بکار کرده بودند که اتومبيل
صدايي کرد و ناگهان روشن شد. گاري و اسبهايش را به کنار جاده پرت
کرد و به حرکت درآمد و زمانيکه بر سر يک پيچ تند واژگون شد صاحب
خودرو ر اکشت اما سر نوشت شوم اين اتومبيل رو به پايان بود.
اتومبيل خراب و از کار افتاده توسط شخصي بنام تيبر هرشفيلد
که صاحب يک تعمير گاه بود خريداري شد. او اتومبيل را تعمير کرد و
به رنگ آبي در آورد. زماني که موفق نشد تا اتومبيل ر ابه فروش
برساند خودش از آن استفاده کرد. يک روز که شش نفر از دوستانش را
سوار کرده بود تا به يک مراسم عروسي بروند هرشفيلد در حاليکه با
سرعت زيادي رانندگي مي کرد سعي کرد تا از اتومبيل جلويي سبقت بگيرد
اما نتوانست اتومبيل را کنترل کند و تصادف کرد بر اثر اين حادثه
خودش و چهار نفر از همراهانش کشته شدند . اين اتومبيل حادثه ساز به
خرج دولت اتريش باز سازي و به موزه وين منتقل شد. اين اتومبيل باعث
کشته شدن شانزده نفر شد، عوامل بر پايي يک جنگ جهاني را فراهم ساخت
و خودش آنقدر باقي ماند تا در يک جنگ ديگر از بين رفت زيرا اين
اتومبيل حادثه آفرين در خلال جنگ جهاني دوم در اثر سقوط يکي از
بمبهاي متفقين به روي موزه وين از بين رفت.
در خاتمه بر
اساس قاعده غالب و مغلوب باقي مانده از عدد سوءقصدكننده عدد
چهار است و باقي مانده از اسم
فرانتس عدد هشت
و باقي مانده از اسم
صوفي(همسر
فرانتس )
عدد شش
است و عدد چهار بر هردو عدد پيروز است.
ياد آوري:البته بي بي سي بطور مفصل
فيلمي از شرح ترور وليعهد اتريش و همسرش و چگونگي شروع جنگ جهاني
اول را ساخته و بارها نمايش داده است ولي در خصوص نحس بودن ماشين
هيچ گونه فيلمي ساخته نشده است، اميدوارم روزي شاهد نمايش اين
داستان واقعي بسيار پند آموز باشيم.
|