دااستان دوم: ب_ آيا مردمان بايد از هر کار حکيم در معالجه پيشي بگيرند يا به نظر او اقتدا نمايند؟
ابن ابي اصيبعه در عيون الانباء في طبقات الاطباء در ترجمان ابوالبرکات آورده است(1):
از نوادر معالجات که صاحب طبقات الاطباء از وي نقل کرده است اين است که يکي از اهالي بغداد را ماليخوليائي عارض شده و مدتهاي مديد بدان رنج مبتلا بود و هنگام مشي و حرکت گمانش اين بود که خمي بر سر او نهاده اند و دستهي خود بدان خم مينهاد و حرکت مينمود.کسان آن مريض هر قدر سعي در معالجت او مي کردند حالت اختلال دماغ آن مريض بيشتر مي شد تا آنگاه که شرح آن مرض در پيش او دادند پس از تأمل و تفکر در مرض دانست که به ادويه مزاجي آن را بُرء پديد نخواهد گرديد و به تدابير و تصرف در قوه خياليه و هيميه وي او را بُرء پديد خواهد گرديد.
پس کسان مريض را گفت که روزي او را در نزد من حاضر کنيد که معالجت او را به آساني متقبلم
روز ديگر آن مرد ماليخوليائي را به نزد وي آوردند ابوابرکات سر به زير داشت بعد از لمحه اي سر بلند کرد و گفت: اين کيست و اين خم بزرگ را چرا بر سر نهاده؟بعد سر به زير افکند مرد آهسته به همراهان خود گفت : همواره ميگفتم که اين خم بر سر من است و شما منکر مي شديد او از زير چشم مي نگريست،پس سر برداشت و گفت: او را به منزل برده تا ده روز نگذارند بيرون رود روز دهم به نزد من آورده به يک طرفة العين اين خم بشکنم و از اين رنج آسوده گردد،چه بعضي آلات و ادوات خواهم ساخت که در اين چند روز او را صبر بايد نمود
مرد ماليخوليائي از تقرير وي خوشحال گشته به منزل خودش مراجعت دادند چون نزديک به روز موعود گشت آن طبيب کامل غلام خود را بخواست و گفت: خمي را به ريسمان ببند و در بام خانه منتظر باش،چون آن مرد ماليخوليائي به درون در آيد من او را به حرف مشغول ميکنم و تو خم را بياويز و بر سر او نگاهدار،و به غلام ديگر گفت تو نيز چوبي که بر سر آن آهني سخت باشد نگاهدار،و چون وقت معين برسد و طبيعت او را مستعد نمايم و اشارت کنم تو آن چوب را سخت بر آن خم بکوب که خورد گردد
پس در روز معهود مريض را به نزد وي آوردند ابتدا نبض گرفت و چند حب مخدر بوي داد آنگاه اهالي مجلس را بگفت تا متفرق گشته، و چند نفر از تلاميذ خاص را نگاه داشت،دست آن شخص بگرفت و به فضاي خانه اش آورد،و همچنان صحبت مي داشت و مي گرديد تا بدان محلي که ما بين او و غلامان معهود بود بازداشتش،و گفت: لحظه اي از اين موضع حرکت مکن
پس آن غلام اول خم را بياوخت و محاذي سر وي نگاهداشت آنگاه گفت: شربتي قوي السکر آورده بدو دادند بقدر شربت بنوشيد چند قدم عقب رفته اشارت به غلام ديگر کرد به يک دفعه غفلتاً چوب بر آن خم بنواخت،صدايي مهيب برخاسته خم خورد گرديد بر اطراف وي بر زمين ريخت آن مرد از هول آن کار فريادي زد و بيهوش گرديد پس بگفت تا او را ماليده به هوش آوردند و شربتي ديگر بدو بخورانيدند،از آن وحشت آسوده گشت و آن خم را چون معاينه بشکسته ديد آن خيال به کلي از وي زايل گرديد يک دو روز ديگر او را نگاهداشته بعضي از ادويه مزيل سوداء به جهت اصلاح مزاج آن مريض به وي بخورانيد،مريض زياده از وي اظهار امتنان کرده با سلامت به منزل خود مراجعت نمود(2)
توضيح: دانستن اينکه چگونه ميتوان بيماران روحي را معالجه کرد احتياج به حکمت وافر دارد که کار هر کسي نيست
نويسنده و محقق : شيخ سعيد مزرعه
____________________________________________________________________________________
1)ابوالبرکات هبة الله بن علي بغدادي
2)ابن ابي اصبيعه_عيون الانباء في طبقات الاطباء ج 2 ص 297_همچنين داستان بر گرفته از نامه دانشوران ناصري ج 2 ص 679چ اول